این خاطره که عرض میکنم مربوط به پنجاه و اندی سال پیش وقتی که کلانتری 2 یزد در حاشیه «میدانشاه سابق» و «بعثت کنونی» بود.
خدابیامرز سرهنگ گنج صفار رئیس کلانتری میدان بعثت وقتی به رحیم کجدست رسید با عصبانیت گوشش را گرفت و گفت صبر و حوصله من و اهالی محله از دست کار و کردار تو سر رفت امروز «چوب تو آسینت» میکنم.
رحیم هم درحالی که خود را به مظلومیت و بیخبری زده بود به مجسمه رضاشاه اشاره کرد و گفت به خاک پاک قبر این اعلیحضرت و به درجه مبارک سرشانهتان و به جان سرکار استوار، روحم از حرفهای شما بیخبر است تهمت و افترای دشمنان من است چشم دیدن من و پیشرفتهای من را ندارند.
سرهنگ فریاد زد: خفهشو مردک! چرخ خیاطی بیبی رقیه، دوچرخه حاجی نصرا… نانوا، رادیو ضبط حاجی سبیل و ده قلم کالای مسروقه جلو خودت از زیرزمین خانهات همین سرکار استوار بیرون آورده است.
رحیم گریهکنان سرش را به زیر انداخت مظلومانه با قیافه آدمی که تعجب کرده گفت: به جقه مبارک اعلیحضرت همایونی خودم هم تعجب کردم اتفاقا در این فکرم که مال مردم تو زیرزمین خانه من چه کار میکند؟
خدا رفتگان شما را هم بیامرزد و هرکه اسمی از او برده شد نور به قبرش ببارد و مورد رحمت حق تعالی قرار گیرد.
حتما میگویید چطور شد یاد رحیم و بیخبری اطرافیانش افتادم دور از جان و بلا نسبت شما پروژه تحقیقاتی پیرامون مشکلات و خطاهای اقتصادی و اخلاقی رایج را در دست گرفته سراغ روزنامههای دوسال اخیر بعنوان منابع تحقیقی رفتم چند تا پرونده که ناپاک دستی یا رفتار بدون اشکال شرعی و قانونی ولی نه در آنها خانواده مدیران ارشد بخصوص که پرمدعا در فسادستیزی و سوپر دوآتشه انقلابی در تحریم خرید کالاهای خارجی باشد مثل هلدینگ فلان خرید خارج از کشور و خانواده توزیع اتومبیل بین همکاران برخوردم که سرنخ به مدیری میرسید ولی فلان مدیر ارشد روحش از آن خبر نداشته ولی در زیرزمین خانه اطرافیانش پیدا شده است!
زباندراز هم نمیداند چه نوشته و چگونه مطالب را به هم ربط داده اما خوانندگان عزیز بدانند اگر سلطانالآیینه پرسید که این جفنگیات هپروتی را کی نوشته؟ شما هم شاهد باشید کار من نیست ولی خودم هم تعجب کردم و نمیدانم چرا در ستون طنز زباندراز سردرآورده و چرا دیوار حاشا بلند است.
زباندراز
- نویسنده : زبان دراز
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 21,نوامبر,2024